دلهاي سبز
www.del-sabz.loxblog.com
قالب وبلاگ

 Ù†Ø§Ø¬ÛŒ.آخرالزمان Ùˆ شیطان پرستی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 18 اسفند 1398برچسب:, ] [ 16:55 ] [ gholam rezayi ] [ ]

 :: دکتر محمد کوثری 
مرحوم دکتر محمد کوثری پرشک دلسوز و مردمی و انساندوست تربت جام که نیازی به گفتن سرگذشت این عالیمقام نیست و فقط اشکهای غلطام مردم بی چیز و فقیر تربت جام هنگام تشیع جنازه ان بزرگئار گویای همه چیز بود .
در هنگامه ای که پزشکان نه فقط قسم بقراط را از یاد برده اند و نه فقط وجدان خود را به زیر پا گذاشته بلکه فراتر از یک بی وجدان به تعداد اتومبیلها و ویلاهای خود در شمال و در کیش میافزایند و از صدقه سر دردمند فقرا همیشه چمدان خود را بر بسته و به دبی میروند و بر اخرین مدلهای اتومبیلهای غربی سوار میشوند و دستشان به زیر میز و چشمشان به جیب بیماران دردمند و لاعلاج از پرداخت پول و ناچار از قرو لندهای این حکیمان بی حکمت و این طبیبان استخوان لای زخم گذار پس اندازهای اندک خود را میدهند تا بلکه با نسخه ای از این حکیم درس خوانده و متخصص و فوق متخصص و غیر متخصص و اما همه به غارت جیب بیماران خود بسیار تخصص داشته بیماری خود را درمان کنند در این زمانه ناگه پزشکی پیدا میشود که نه تنها رایگان معاینه میکند بلکه رایگان دارو می دهد و رایگان راحتی زندگی خود را و رایگان خواب شبهای خود را در اختیار این دردمندان میگذارد و تنها پس انداز خود و تتمه حقوق پزشکی خود را هم در راه درمان این بینوایان خرج کرد و در حالی که خود جایی برای خوابیدن در خانه گلی و بی درو پیکر خود نداشت و بر روی تشکی کوچه مینشست و دلسوزانه به صحبتهای بیماران دردمند بی پول و بینوا گوش میداد و انها را معاینه و درمان میکرد و اگر بیمار از خود پولو پله ای نداشت و توانیی خریدن دارو را نداشت خود دارو تهیه میکرد و رایگان در اختیار بیمار خود میگذاشت تا بهبودی او را ارزوی خود بدارد.
مرحوم دکتر محمد کوثری اصلا" اهل همدان بود و دارای زن و یچه اما به دلایلی جدا از انها زندگی میکرد . وی در دوران حکومت ملی دکتر مصدق از یاران وی بود بعد از کودتای بیست و هشت مرداد ایشان به هرات تبعید گردید که با یک درجه تخفیف به تربت جام امده و در بیمارستان سجادیه تربت جام شروع به کار کرد. ایشان تمامی درامد از محل پزشکی خود را صرف بیماران میکرد حتی از ابتدایی ترین لوازم مورد نیاز زندگی هم خود داری و ان را برای دردمندان تجویز میکرد.
ایشان تا دم مرگ در خانه محقر خود که بیشتر به یک خرابه شباهت داشت زندگی و در همان محل هم بیماران خود را درمان میکرد.
با وجود اینکه علم پزشکی هر روز دچار پیشرفتی جدید میشد وی از کوچکترین پیشرفتهای پزشکی با اطلاع بوده و روزانه مسیر پیشرفتهای علم پزشکی را تعقیب مینمود.
در زمانی که این پزشک انساندوست دار فانی را وداع گفته هوز هم تعداد زیادی از مهاجرین افغان در تربت جام زندگی میکردند و این افغانهای مهاجر مانند کسانی که عزیز ترین کس خود را از دست داده باشند گریان و نالان بوده و تنها یاور خود را در این شهر از دست داده بودند.
در وقت تشییع جنازه دکتر کوثری تمام شهر میگریست انگار تمامی اشکهای خود را برای وی پس انداز کرده بودند . عجب روزی بود! عجب محشری شده بود!
مرحوم هنگامی که فوت نمود فقط مقداری چزیی پس انداز داشت که دامادها و زن و بچه هایش بابت به حساب خود غارت ارثیه پدری خود به تربت جام امدند که شخص خودم با داماد ایشان هم صحبت شده و از او سوالاتی در باره خانواده اش در همدان پرسیدم
امروزه ایا می توانید حدس بزنید که بار دیگر پزشکی دیگر بتواند راهی را که دکتر کوثری رفت او هم برود و یا مقداری از این راه را برود یا مقداری از پول ویزیت خود را نگیرد و یا از کسی که بی چیز است و توان مالی ندارد لااقل لبخندی برایش بزند و چهره اش را ترش نکند .
اگر پزشکان عزیز ما پول خود را بگیرند لااقل با مریض خود مهربان باشند چه میشود؟
اگر هر پزشک جراحی که از صدقه درد این بیماران و یا از سزارین این مردمان دردمند و بیچیز برای خود در شمال و جنوب ویلا خریده اند روی خود را ترش نکنند چه میشود؟
بیمار خود که خود از درد تن می نالد چرا باید درد درشتی یک پزشک را هم تحمل کند!چه میشود 
جالب است بدانید که در هنگام مرگ دکتر تعدادی از پزشکان بعد از این واویلای براه افتاده در ÷س مرگ این عزیز تصمیم گرفتند که همانند دکتر البته نه مثل او بلکه روزی یکبار مریضان را رایگان درمان کنند اما حتی یک روز هم این کار را نکردند .
خدایش بیامرزد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:54 ] [ gholam rezayi ] [ ]

 

نگاهی به زندگی دکتر محمد کوثری

معرفی نامه | نگاهی به زندگی دکتر محمد کوثریبه پاس بیش از چهل سال خدمت او به جام و مردم نجیبش تنها می توان گفت: صدها
فرشته بوسه بر آن دست می زنند... کز کار خلق یک گره بسته واکند
 

دکتر بود و عشق .... دکتر بود و امید، دکتر بود و دریا دریا آرزو .....

او قریب غریب نوازی بود که دستهایش «عشق» و چشمهایش تجسم «مهربانی» بود. 
او بیرق آرزوهای مردمی بود که «دندان» داشتند و «نان» نداشتند. به راستی مگر می شود ، این همه «گذشت » و «ایثار» را به تفسیر نشست.

مگرمی شود، از تنهایی اش گفت و آرام بود. مگر می شود، اجاق تنگ سینه او را شکافت، از دردهایش نوشته و اشک نریخت . او چه شبهایی در بستر تنهایی اش اشک می ریخت و دلیل ماندنش را می گفت که «من از این سرزمینم . چراغم در اینخانه می سوزد ، من از این تخته پوست به جهان می نگرم... »

هنوز صدای ناله های دکتر می آید که تا آخرین دم حیات به محرومان و دردمندان اطرافش می گفت : بعد از هزار سال بر لحدم نظر کنید ، مشک شود همه تنم روح شود همه تنم ...

و چه روز سیاهی بود ، 16 دی ماه 70، دکتر مرده بود و هزاران بیماری که میگریستند، و هزاران دردمندی که، چراغ خانه شان برای همیشه، خاموش شده بود.

آهوان بیابان نیز بر تنهایی او گریستند . و هزاران راز نا گفته ، که در سینه مهربانش ، به دل خاک سپرده شد . و مردمی که با ناله می گفتند : دیگر ، چه کسی نیمه های شب بر بسترمان خواهد آمد ، دیگر چه کسی برای بچه هایمان نقل و شیرینی خواهد آورد ، دیگر چه کسی اشکهایمان را پاک خواهد کرد ، خدایا با این همه درد چه کنیم ؟ هنوز آخرین نسخه اش موجود است ، هنوز آخرین قطرات اشکش بر نسخه ای که در واپسین دم حیات ، برای بیمار نوشته است دیده می شود .
تا «دنیا» بداند که این میهن و خاک ، معنای «زندگی» و « بودن » را در «حیات» دیگران می داند و فریاد خواهیم زد، دکتر برای همیشه زنده است .

در شبی سرد و زمستانی به سال 1299 هجری شمسی درست زمانیکه قداره بندان رضا خانی، «آزادی » را در زیر سم اسبهای لجام گسیخته خود ، به «بند» کشیده بودند در یکی از محلات جنوبی تهران به دنیا آمد .

پدرش از ملاکین خوشنام تفرش بود . در دامان مادری مهربان و خانه دار پرورش یافت و به همراه تنها برادرش ، پله های عمر را در کوچه پس کوچه های تهران پشت سر گذاشت .

او هر روز شاهد بود که رژیم ستمشاهی ، چگونه از استخوان تن دردمندان ، کاخها بنا می کردند و با خودش می گفت : آیا کسی خواهد آمد که به این همه ظلم پایان دهد . و همه چیز را به عدالت قسمت کند . به سال 1317 بعد از اتمام تحصیل متوسطه ، وارد دارالفنون تهران شد . در سال 1324 با مدرک پزشکی ، و بعد از آنکه با تمام وجود سوگند پزشکی را در ضمیر ناخودآگاه وجودش تکرار نمود ، کمر به خدمت محرومان بست و وارد حرفه پزشکی ، مقدس ترین شغل جامعه شد .

دخترش «عطارد » راجع به آن سالها و دلایل آمدنش به مشهد و تربت جام می گوید : در سالهای اول خدمت وی در وزارت بهداری ، دکتر (راجی نامی) وزیر بهداری بود . در همان سالها ، در مشهد برای جذامی ها محلی احداث شده بود. وزیر وقت ( دکتر راجی ) به عنوان اینکه از اطباء و پزشکیاران و پرستاران ایرانی کسی حاضر نیست در جذامخانه مشهد خدمت کند لایحه ای تقدیم مجلس وقت می کند و استخدام 25 نفر پزشک و پزشکیار و پرستار ، از دولت فرانسه را خواستار می شود .

مرحوم دکتر محمد کوثری در نامه ای سرگشاده که به عنوان مجلس می نویسد ، اعتراض خود را به این لایحه عنوان کرده و می نویسد:

من یک پزشک ایرانی هستم و این لایحه را توهین به مقام اطباء ایرانی دانسته ، حاضرم بدون دریافت پاداش و با همین حقوق فعلی در جذامخانه مشهد خدمت کنم و به این وسیله ، این بدنامی را از جامعه پزشکان ایرانی بزدایم .

نامه دکتر کوثری در آن زمان ، انعکاس زیادی پیدا کرد و توهین به مافوق تلقی می شد . وی پس از این که مدتی در جذامخانه خدمت می کند و پرونده دزدیهای مسئولین آن زمان جذامخانه را رو می کند ، مسئولین وقت برای اینکه از دست او خلاص شوند وی را به منطقه تربت جام و تایباد می فرستند .

دختر دکتر در حالی که اشک چشمانش را فرا گرفته است و قادر به حرف زدن نیست، از سالهایی یاد می کند که مردم مهربان تربت جام با آغوش باز او را پذیرفتند ، و او هم الحق برای این مردم سنگ تمام گذاشت و دینش را با تمام وجود ادا نمود . او 40 سال به این مردم خدمت کرد .

به درون مردمی رفته ام که از رازهای ناگفته زندگی دکتر قصه های پر غصه ای دارند . پای صحبت کسانی نشسته ام که شاهد غمها و شادیهای دکتر بوده اند ، آنها می گویند ما شاهد بوده ایم که دکتر در حالیکه چشمانش می گریست ، بر روی بیمارانش لبخند می زد ، آنها می گویند ما شاهد بوده ایم در حالی دکتر به سختی نفس می کشید حاضر به ترک « تشک » طبابت خود نبود. او می گفت بیماران من نباید تنها بمانند . آنها می گویند شبهای سرد زمستانی دکتر در منزلش سوخت نداشت و گلایه ای هم نمی کرد .

دکتراحمد جامی – پزشک دارو ساز و متعهد تربت جام – در مورد سالهای آشنایی با دکترمی گوید :

من تازه فارغ التحصیل شده بودم و چون شاگرد اول دانشکده بودم می خواستم ، از بورسیه دولت در این باره استفاده کنم و برای تحصیل به خارج از کشور بروم . در این مورد با دکتر کوثری مشورت کردم ، او با تمام وجود مخالفت کرد و گفت : زودتر به شهر خودت بیا این مردم به امثال شما احتیاج دارند ، دارو کمیاب است و داروخانه کم ، بیا و داروخانه ای تاسیس کن. من تحت تاثیر حرفهای او به شهر خودم آمدم و دیگر فکر رفتن به خارج را نکردم .

او می گوید فکر می کنم سال 1367 بود زنده یاد دکتر اغلب سالها در شبهای عید نوروز سکه یک ربعی ، به کسانی که به دیدنش می رفتند عیدی می داد .

در یکی از همان شبهای نزدیک عید در حالی که هنوز سرمای زمستان وجود داشت و برف زیادی در کف خیابان ها بود ، حدود ساعت 9 شب به دیدنش رفتم ، خوشحال شد و گفت باید جایی برویم ، بلند شو و ماشین را روشن کن ، در حالی که مسیر خیابانها را به سختی طی می کردیم گفت : ماشین را به سمت محله فقیر نشین شهر هدایت کن . ده آدرس دارم که باید به درب خانه هایشان برویم.

دکتر احمد درحالی که بغض گلویش را گرفته می گوید : من خودم شاهد بودم که آ ن زنده یاد چگونه آدرس دقیق فقیرترین مردم را داشت تا نیمه های شب به درب منازل یکایک آنان رفتیم . بچه ها می گریستند و دکتر هم می گریست . به در خانه ای رفتیم که صاحب خانه در منزل نبود دکتر به همسایه اش سفارش کرد اگر آمد ، بگویید بیاید منزل من و همان شخص نیمه های شب به منزل دکتر آمد. دکتر به او گفت : خوب شد تو آمدی و گرنه من مجبور بودم در این سرما دوباره ، به درب منزل تو بیایم و سکه اش را در شعله چراغ کم سویی که در خانه دکتر می سوخت ، گرفت و رفت و من صدای هق هق گریه مرد را در انتهای کوچه می شنیدم ، که می گفت : 
بچه هایم فردا لباس نو خواهند پوشید .... دکتر می گریست و ما نیزگریستیم.

دکتر احمد جامی در مورد خاطرات دیگر آن سالها می گوید :

شبی شخصی که ظاهر آراسته ای داشت ، به مطب دکتر در منزلش آمد طبق معمول جایی که برای نشستن نبود. اطراف دکتر روی زمین هر چه بود دارو بود که همه را به رایگان به بیماران میداد و انبوه کتابهایی که مونس شبهای تنهایی دکتر بود . به زنده یاد دکتر گفت : کاری خصوصی دارم و دکتر ضمن اشاره به من گفت ایشان از خودمان است، بفرمایید.

آن شخص بعد از کمی تامل گفت : من ثروتمند بوده ام ، حالا چیزی ندارم از مشهد خدمت رسیده ام ،می خواهم به من کمک کنید... دکتر بعد از شنیدن حرفهایش گفت : راستش من چیزی ندارم می بینی که خانه ام اجاره ایست و سقفش نیز هر لحظه ممکن است فرود بیاید . مال منال دیگری هم ندارم . یک ریال هم از پول ویزیت به جیبم نمی رود و هر چه هست خرج همین دردمندان بیچاره می شود. من فقط با حقوق دوران بازنشستگی ام، زندگی می کنم چند آلبوم تمبر با ارزش قدیمی دارم که شاید 150 هزار تومان ارزش داشته باشد. در حالی که من با حیرت نظاره گر صحنه بودم، دکتر آنها را به او داد و گفت : قرض می دهم بفروش هر وقت وضع مالی ات خوب شد دوباره بیاور که این پول باید، خرج مردم شود . آن شخص رفت و سالی بعد در حالی که 25 هزار تومان در جیب داشت به دیدن دکتر آمد ، دکتر وقتی مبلغ را دید گفت برو عزیز من ... پول را نگرفت و آن مرد هم رفت ...

دکتر احمد ،در مورد سایر خاطرات خود می گوید : در طی 15 سالی که با ایشان بودم از مناطق مختلفی از کشور بدون این که نام شخص را بدانیم ، به حساب دکتر پول می آمد و یا به حساب داروخانه ما و می گفتند این پولها را به دکتر بدهید تا دارو تهیه کند و به محرومان بدهد . دکتر هم همیشه تا آخرین ریال آنها راخرج مردمی می کرد که به آن احتیاج داشتند.

حاج براتعلی بنکدار یکی دیگر از کسانی است ، که با محروم دکتر محمد کوثری ، مراودت و دوستی داشت . درباره دکتر پرسیدم. او در حالی که به افق می نگریست گفت : او به ناخوشیها و امراض بومی ناحیه جام و باخرز کاملا آشنایی داشت ، از فقرا و مستضعفین حق ویزیت نمی گرفت . روزانه قریب 100 تا 200 مریض را می دید و نسخه می داد ، بعد از خوردن نهار ، در همان اطاقی که محل ویزیت بیماران بود یک ساعتی استراحت می کرد ، زنده یاد غذا را فقط در منزل خود می پخت و همیشه غذای ساده ای که به سرعت تهیه می شد طبخ می نمود . او اهل مطالعه بود و به زبان فرانسه آشنایی کامل داشت و مترجم بعضی آثار فرانسوی در زمینه پزشکی بود. در زمان جنگ تحمیلی که بعضی اقلام و خواربار کمتر شده بود فقط بقدر کفایت و مصرف روزانه خرید می کرد ، هیچ وقت چیزی را ذخیره نمی کرد .

وی همچنین گفت : دکتر همیشه به چند نفر از دانشجویان رشته پزشکی که وضع مالی خوبی برای ادامه تحصیل نداشتند ، کمک ماهانه می نمود و حتی خرج آنها را تقبل نموده تا پزشک می شدند .

زنده یاد دکتر به سبب آشنایی به زبان فرانسه در مجله « شهربانی » قدیم و مجله «خواندنی » مترجم بود و داستانهایی را برای دو مجله مذبور ترجمه می کرد. در اول افتتاح بیمارستان « توتونچیان » در « کاریز » مدیر آن بیمارستان بود .

وی می گوید : مرحوم دکتر از کلیه علمای دینی عزت و احترام تمام می گرفت . او واقعا باران رحمتی بود بر مردم فقیر و مستضعف .

استاد کریمی نقاش و خطاط معروف تربت جام در مورد زنده یاد می گوید : ایشان کارشناس تمبر بودند و مکاتباتی در همین زمینه با خارج از کشور داشتند . 
تاریخ اروپا را به طور کامل می دانستند . به خصوص تاریخ سیصد ساله اروپا را. ایشان در مورد هر شخصیتی در طی این 300 سال اروپا وقوف و آگاهی کامل داشتند و اگر سؤالی می کردیم ، دقیق ایشان جواب می دادند و مجلاتی از خارج از کشور را هم مشترک بودند که برای ایشان ارسال می شد .

استاد کریمی می گوید : دکتر علاقه عجیبی به کلمه «خس و خاشاک » داشت و همه اشعاری که این کلمات را داشت از حفظ داشتند .

وی ضمن نقل خاطره ای می گوید : شبی از شبها بعد از صرف شام متوجه شدم ایشان بدون عینک و در زیر نور کم اتاق مشغول مطالعه « بروشور » یک دارو هستند که معمولا با خط ریز نوشته می شود و چون مطلع بودم بینایی چشم ایشان این اواخر خیلی کم شده و بدون عینک هیچگاه نمی توانستند حتی مطالب درشت را بخوانند با تعجب پرسیدم جناب دکتر چگونه می توانید بخوانید ؟

ایشان در حالیکه خنده ای بر لب داشتند به من گفتند امروز سید بیماری داشتم که برای اولین بار آمده بود بعد از اینکه به وی دارو و نسخه دادم گفت من امشب تو را دعا می کنم . باور کن امشب چشمهایم خیلی راحت تر از گذشته می بیند .

استاد کریمی همچنین گفت : مرحوم دکتر با « نیما یوشیج » و « احمد شاملو » دوست بود و حتی گفته می شود کتاب دست نوشته ای از صادق هدایت نزد ایشان بوده ، که منتشر نشده است .

دکتر ابراهیم جامی الاحمدی پزشکی که هفته ای دو بار در راه طبابت رایگان به زنده یاد دکتر محمد کوثری کمک می کرد در مورد ایشان می گوید : دکتر همیشه می گفت هر چه به دست خودتان بدهید از همان دست می گیرید ، این دنیا با این سنجیدگیش بی حساب و کتاب نیست ، روزهای آخر عمر به من گفت ضبط صوت بیاور ، می خواهم نظرم را در مورد موسیقی بگویم ایشان حتی ، در مورد سمفونیهای بتهوون هم نقد و نظر داشتند .

ایشان به بیماران مواجب ماهیانه می دادند .

رمضان رمضانی کسی که سالها در معدن گل بانوی تربت جام زیسته است و در سالهای طبابت دکتر در آن روستا بوده است می گوید: ایشان هفته ای دو بار به معدن می آمدند و کارگران معدن زغال سنگ را مجانا ویزیت می نمودند ...

او متاسف است از این که منزل مسکونی ایشان تبدیل به درمانگاه نشده است . و می گوید دکتر همیشه این آرزو را داشت .

حاج احمد کلالی مسئول سابق هلال احمر و حجه الاسلام عزیزی- مسئول هلال احمر تربت جام- نیز در مورد زنده یاد دکتر حرفهای مشترکی دارند . آنان می گویند ، شادروان دکتر کوثری ، جز رضای خداوند و خدمت به مردم محروم در زندگی هدف دیگری نداشت و در تمام مدت عمرش در خانه ای محقر و قدیمی سکونت داشت و زندگی اش با فقیرترین افراد جامعه در یک سطح و بلکه پایین تر بود .
بارها می گفت : من هم می توانم مطب لوکس باز کنم . اتومبیل آخرین سیستم داشته باشم و زندگی مرفهی برای خودم دست و پا کنم ، ولی این میل خوشبختی در من مرده است ، بعضی اوقات دکتر به شدت مریض بود به ایشان می گفتیم شما خودتان بیمارید ، چند روزی استراحت کنید ، ایشان می گفت : من هرگز درب منزل را بروی این مردم مستضعف روستایی ، نخواهم بست .

حاج غلامحسین جامی ضمن تجلیل از نام دکتر می گوید : نام نیکو گر بماند زآدمی... به کزو ماند سرای زرنگار

وی می گوید دکتر صدای خوش داشت و اغلب در محافل دوستانه اشعار «شاهنامه» را که از حفظ بودند برای حاضرین می خواندند .

حاجی رضی الدین جامی در مورد اقدامات انجام شده بنام و به یاد دکتر می گوید : هم اکنون در تربت جام یک درمانگاه بزرگ به مساحت 1000 متر مربع بنام دکتر محمد کوثری و با هزینه ای معادل 450 میلیون ریال که از این مبلغ 100 ملیون ریال از سوی دولت و بقیه اش کمکهای مردم خیر تربت جام و علاقمندان زنده یاد دکتر بوده است احداث شده ، که دارای امکاناتی از قبیل ، پزشک شبانه روزی ، داروخانه ، آزمایشگاه، دندانپزشکی ، تنظیم خانواده ، پانسمان و تزریقات ، واکسیناسیون و شنوایی سنجی می باشد .

حاجی رضی الدین جامی همچنین افزود یک دبیرستان بهیاری به مساحت 800 متر مربع که دارای کتابخانه ، خوابگاه و امکاناتی برای 60 دانشجو را دارا می باشد و هم اکنون به نام مرحوم دکتر محمد کوثری می باشد .

در حالی که از این مردم خیر و زحمتکش خداحافظی کرده ، به گلزار بهشت نبی تربت جام رهسپار شدم .

روز جمعه بود ، مردمان زیادی مزار ابدی او را احاطه کرده بودند . آرامگاه ابدی دکتر در کنار شهدای این شهرستان برای همه زیارتگاهی است .

امروز دیگر دکتر مرده است ، دکتر به خدا پیوسته ، افسوس و هزار افسوس که چنین دستان مهربانی برای همیشه به دل خاک سپرده شده اند .

مرگ در برابر عظمت روح چنین انسانهایی چه حقیر می نماید .

او مرد و هزاران بیمار دردمند را ، تنها گذاشت .

او مرد در حالی که انسانهای زیادی از فروغ دستان مهربانش جان گرفتند و هنوز هفته ها چون شمع بر مزارش می گریند و می گویند : پدر برخیز ... پدر برخیز ...

افسوس که دیگر صدایی جوابشان را نمی دهد. پدر برای همیشه خاموش شده است. پدر دیگر هرگز باز نخواهد گشت. افسوس و هزار افسوس . . .

زنده یاد دکتر محمد کوثری تربت جامی نبود اما انصاف و بالاتر از آن قدرشناسی حداقل دو نسل اخیر تربت جام از خدمات ارزنده او اینست که به حق او را یک تربت جامی اصیل بدانیم.

 
 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:40 ] [ gholam rezayi ] [ ]

 http://facenama.com/i/tmp/1368009644894207_orig.jpg


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 1:3 ] [ gholam rezayi ] [ ]

 http://www.irfreeup.com/uploads/13672968460062.png


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:5 ] [ gholam rezayi ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

با سلام خدمت دوستان عزيز لطفا نظر يادتون نره
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان www.del-sabz.loxblog.com و آدرس del-sabz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





برچسب‌ ها
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 177
بازدید کل : 22201
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاين با قرآن کريم
????